تغییر مناسبات قدرت در عربستان سعودی و تأثیرات منطقه ای آن

ساخت وبلاگ

 تغییر مناسبات قدرت در عربستان سعودی و تأثیرات منطقه ای آن

الف: چهارچوب مفهومی

  1. اکثر کشورهای عربی خاورمیانه دچار ضعف ساختاری در نهاد دولت و نهادینه شدن دولت هستند. نمود عینی و برجسته این ضعف ساختاری را می توان در ساختار قبیله ای و طایفی دولت ها در حوزه جنوبی خلیج فارس دید. به طور مثال ترکی الفیصل رییس سابق دستگاه امنیتی عربستان می‌گوید: قطر یک دولت نیست، بلکه خانواده ای است با 300 هزار نفر جمعیت.[1]

  2. همانطور که بری بوزان اشاره می کند[2]: رقابت بین اسلامیت و عربیت، موجب آن بوده که بنیان ناسیونالیسم عربی بیش از آن که همکاری و هماهنگی بوجود آورد، رقابت و کشمکش بین عربی را برانگیخته است. بر این اساس می توان گفت دوگانه های مذهب و ملّیت همواره در دولت های منطقه تعارضات درونی و بیرونی ایجاد می کند.

  3. از آن جا که کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس(به جز عمان) بر اساس تجزیه (از عثمانی و ایران) پدید آمدند و دخالت خارجی یکی از مؤلفه های مهم دولت سازی در این کشورها می‌باشد، لذا این کشورها در هویت یابی و هویت سازی با ابهامات فراوانی روبرو هستند.

  4. تحولات پس از 11 سپتامبر و انقلاب های عربی سال 2011 به بعد ، تغییرات و دگرگونی های زیادی در منطقه پدید آورده است. به طوری که می توان گفت تحولات درخاورمیانه به نحوی است که در هر اقدام یا مرحله ای، فرصت ها و تهدیدات به سرعت جابجا می شود. این امر در شرایطی است که بازیگران و نقش ها نیز در صحنه‌ی تحولات ثابت نیستند، بلکه همواره در حال جابجایی و تحول هستند. از این رو کنش گری، محیط کنش و قواعد کنش گری همواره در حال تغییر و جابجایی است. این سیالیّت موجب شناور شدن منطقه خاورمیانه در دریایی از تحولات شده است و اکثر کشورهای منطقه از جمله: عربستان، ترکیه، مصر، عراق، قطر، لیبی، تونس، سوریه، یمن، لبنان و... به نوعی دستخوش این تحولات شده اند.

  5. از لحاظ ساختاری باید این نکته را مد نظر قرار داد که رفتار قدرت های جهانی یا منطقه ای در حال گذار، در سطوح ساختاری و کارگزاری و در عرصه های داخلی و خارجی، همواره رفتاری متعارض و متناقض است. در این حالت یک شوک برون زا، می‌تواند محیط های درونی و کارگزاری کشورها را تحت تأتیر زیادی قرار دهد. به نحوی که در برخی موارد شدت این شوک از آستانه تحمل کشورها فراتر رود و آن ها مجبور به اتخاذ سیاستی رادیکال و غیر عادی گردند. مانند افزایش خصومت عربستان در قبال ایران پس از انقلاب های عربی سال 2011 به بعد.

ب: چالش های فراروی عربستان و نحوه مواجهه با این چالش ها:

در حال حاضر عربستان سعودی با سه سطح چالش  روبروست:

اول؛ چالش داخلی[3]: افزایش تقاضاهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مذهبی و... برای تغییر از جانب برخی از شهروندان، قبایل، علمای مذهبی، شاهزادگان، تکنوکرات ها و...

دوم؛ چالش منطقه ای در حوزه های ایدئولوژیک، ژئوپلیتیک و...: تروریسم، افراط گرایی نوسلفی- تکفیری، انقلاب های عربی، درگیری های نظامی در یمن، سوریه، عراق و لیبی و...

سوم؛ جهانی و بین المللی: کاهش مشروعیت بین المللی، کاهش قیمت نفت، حقوق بشر و...

دولتمردان سعودی برای رویارویی با این چالش ها دست به اقدامات زیر زدند:

اول؛ در سطح داخلی: اتخاذ سیاست نئولیبرالیستی و تنظیم چشم انداز2030، پرداختن به برخی اصلاحات اجتماعی، فرهنگی و مذهبی، افزایش فشارهای امنیتی، سرکوب مخالفان، اعدام  و حبس معترضین، اصلاحات پی در پی ساختار قدرت و عزل و نصب های زیاد در مناسب حکومتی و ...

دوم؛ در سطح منطقه ای: تشکیل ائتلاف های مختلف منطقه ای، لشکر کشی به بحرین، جنگ با یمن، دخالت مخرب در تحولات سوریه، مصر و...، افزایش سطح نزاع و تنش با ج.ا. ایران، بحران در مناسبات با کشور قطر، نزدیکی تدریجی به اسرائیل، افزایش فشار بر اخوان المسلمین، حماس و جبهه مقاومت و...

سوم؛ در سطح بین المللی: تنظیم روابط با دولت جدید امریکا و سفر رییس جمهور امریکا به ریاض با برگزاری اجلاس اسلامی- امریکایی و عقد قراردادهای بی سابقه در زمینه های مختلف با دولت ایالات متحده، مشارکت فعال در اجلاس های بین المللی، حقوق بشری و...

ج: پیامدهای داخلی و منطقه ای تغییر مناسبات قدرت در عربستان

  1. اتخاذ سیاست مشت آهنین و ظرفیت های سخت افزاری قدرت سیاسی، امنیتی در داخل کشور و در سطح منطقه.

  2. انفتاح نسبی در مسایل فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در داخل کشور عربستان سعودی.

  3. تلاش محمد بن سلمان برای به حاشیه راندن شیوخ و مفتی های طرفدار وهابیت سنتی به خاطر ناتوانی در پاسخگویی به شبهات و رویارویی با جریان های نوسلفی، فرق مختلف اهل سنت و شیعیان.

  4. برگزاری نشست ها و اجلاس های مختلف در سطوح سیاسی و علمی برای تطهیر چهره عربستان به عنوان یکی از مظاهر اصلی تروریسم و بنیادگرایی اسلامی.

  5. دور شدن عربستان از قدرت های اسلامی منطقه مانند ایران و ترکیه و نزدیکی به اسرائیل.

  6. بحرانی شدن روابط این کشور با قطر و انشقاق در شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه عرب.

  7. آغاز دوران صلح مصلح در منطقه و احتمال جایگزین شدن جنگ های نیابتی با درگیری های مستقیم.

  8. حذف ولیعهد پیشین، محمد بن نایف (که روابط خوبی با سرویس های اطلاعاتی کشورهای عربی و غربی به خصوص در رابطه با مبارزه با تروریسم داشت) و تأثیر منطقه ای و فرا منطقه ای این موضوع در مسایل سیاسی- امنیتی.

  9. تغییر از سیاست اجماع سازی در منطقه و خلیج فارس به سیاست اجبار و تحکم بر کشورهای عربی و اسلامی.

  10. تغییر گفتمان دیپلماسی و مذاکره به گفتمان جنگ طلبی و افراط گرایی در سیاست خارجی.

 



[1] وقد برز هذا بوضوح خاصة في مناسبات الحديث عن قطر من قبل مسؤولين سعوديين سابقين؛ حيث وصفها مدير الاستخبارات السعودي السابق، تركي الفيصل: بأنها ليست دولة بل أسرة من 300 ألف شخص http://studies.aljazeera.net/ar/reports/2017/07/170704121000991.html

 

[2]نگاه کنید به : مقاله بری بوزان[Barry Buzan]، با عنوان  «خاورمیانه ساختاری ذاتاً کشمکش خیز» [Middle East: A Perennial Conflict Formation] جولای سال 2000 .

پایش تحولات خاورمیانه...
ما را در سایت پایش تحولات خاورمیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamidrezaakbaria بازدید : 106 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 8:16